پروپاگاندای قدرتمند؛ راز نفوذ هیلتر در فکر مردم
به گزارش اکسپرس بلاگ، دروغ عظیم بهتر از دروغ کوچک توده ها را متقاعد می نماید چرا که توده ها خودشان اغلب در مسائل جزئی دروغ های کوچک می گویند، اما از گفتن دروغ در ابعاد عظیم شرمسار می شوند.
آدولف هیتلر، رهبر و پیشوای حزب نازی، از 1933 تا 1945 قدرت مطلق را در آلمان در دست داشت. او از زمانی که وارد عرصه سیاست شد -کمی بعد از سرانجام جنگ جهانی اول در سال 1919- تا زمان خودکشی اش در 1945، بی وقفه دو هدف را دنبال کرد:
سیاستی بی اندازه تهاجمی مبتنی بر نژادپرستی و ملی گرایی افراطی برای گسترش سرزمین و قدرت آلمان و کارزار نفرت پراکنی علیه یهودیان که به دهشت وصف نشدنی هولوکاست منجر شد و نام او را مترادف با اهریمن کرد.
هیتلر پروپاگاندا را رمز موفقیتش می دانست. او در گردهمایی سالانه حزب نازی در سال 1936 در نورنبرگ گفت: پروپاگاندا ما را بر سر قدرت آورد، بعد ما را قادر کرد در قدرت بمانیم و ابزار های فتح جهان را هم به ما خواهد داد.
برای موثر بودن پروپاگاندا شرایط باید مناسب باشد. بعد از جنگ جهانی اول، وضع مالی آلمانی ها فجیع بود و شکست در جنگ و شرایطی هم که بعد از جنگ به آن ها تحمیل شد تحقیرشان نموده بود. صدا هایی زیادی در آلمان بلند بود برای یک رهبر مقتدر که در نقش منجی ظاهر گردد.
پروپاگاندای نازی ها همواره با خشونت و ارعاب توام بود. حتی پیش از آنکه در 1933 با رای مردم به قدرت برسند، خط شکن ها (stormtroopers)، نیروی شبه نظامی نازی ها، اغلب در خیابان ها حاضر بودند.
به محض رسیدن به قدرت، نازی ها بسرعت یک دیکتاتوری خونریز و تمامیت طلب، یک دولت پلیسی سرکوبگر و جو رعب و وحشت برقرار کردند. با این حال پروپاگاندا لحظه ای توقف نداشت، فکر و دل مردم را فقط با وحشت سرکوب نمی توان با خود همراه کرد.
نسخه ای از نبرد من با امضای خود هیتلر
هیتلر دیدگاه هایش در چگونگی استفاده از پروپاگاندا را کتاب بدنام و پر از نفرت نبرد من ترسیم کرد. او این کتاب را در سال های 1923 و 1924، زمانی که در زندان بود به رودولف هس دیکته کرد. در حاشیه معتصب ترین های راست افراطی، در آن موقع او کسی نبود، اما یک دهه بعد قدرت را در آلمان قبضه کرد.
او عقیده داشت اگر پروپاگاندا درست بکار گرفته گردد اذهان توده ها را براحتی می گردد دستکاری کرد. با پروپاگاندا می توان جهنم را بهشت جلوه داد و برعکس و فلاکت بارترین شکل زندگی را بهشت جلوه داد.
[پروپاگاندا]در دست کسی که می داند چگونه از آن استفاده کند سلاح وحشتناکی است. او بعدا بهتر از کس دیگری صحت مدعایش را ثابت کرد.
هیتلر روش های پروپاگاندای دیگران را مطالعه کرد؛ موسُلینی دیکتاتور ایتالیا که خود از امپراتوری روم الهام گرفته بود، انقلابیون بُلشویک روسیه و پروپاگاندای بریتانیا در جنگ جهانی اول.
گوبلز و هیتلر در انتخابات 1933 آلمان
کمی بعد از اینکه هیتلر نبرد من را نوشت، یوزف گوبلز به حزب نازی پیوست و راهنمایی پروپاگاندا را به دست گرفت. او تحت تاثیر کار های ادوارد برنِیز آمریکایی -خواهرزاده فروید و بنیان گذار روابط عمومی (PR) - و شیوه های تبلیغات تجاری در آمریکا بود. او گفت که شیوه های [پروپاگاندای]آمریکایی را در ابعاد آمریکایی بکار خواهیم گرفت.
گوبلز هم مثل هیتلر عقیده داشت که اذهان مردم را به آسانی می توان با پروپاگاندا دستکاری کرد: بیشتر مردم گرامافونی هستند که افکار عمومی را بازپخش می نمایند. افکار عمومی را هم نهاد های افکار عمومی مثل مطبوعات، رادیو، مدرسه، دانشگاه و آموزش همگانی شکل می دهند.
هم هیتلر هم گوبلز بیشترین اهمیت را برای پروپاگاندا قائل و دنبال کارشناسان آموزش دیده بودند، ماهرترین مغز هایی که یافت می گردد. آن ها اختیار را کاملا به دست گرفتند و از نزدیک بر کار نظارت می کردند. همه جزئیات باید درست می بودند.
گوبلز و هیتلر بعد از سوءقصد به جان هیتلر در 1944
نازی ها برای جلب توجه ها به خود انواع شیوه های پروپاگاندا را بکار گرفتند. گرد همایی عمومی، پوستر، اعلامیه و پرچم های عظیم، همگی منقش به نماد حزب، صلیب شکسته. در نبرد من، هیتلر تعیین نموده بود که این گردهمایی ها باید از غروب به بعد، زمانی که مردم براحتی تسلیم اراده قویتر می شوند و در تاریکی تصنعی و مرموز مثل کلیسا های کاتولیک برگزار شوند.
در این تجمع ها هیتلر سخنرانی می کرد، خطابه هایی خشن، تحریک نماینده و تهدیدآمیز.
امنیت تجمع ها را خط شکن ها تامین می کردند که خود باعث و محرک خشونت بودند که خودش نوعی پروپاگاندا بود. این یعنی دیگر نازی ها را نمی شد نادیده گرفت. این به بالا رفتن روحیه نازی ها هم یاری کرد. گوبلز می گفت خون بهترین چسب است.
به باور هیتلر و گوبلز، هدف پروپاگاندا باید توده ها باشد نه روشنفکران، در واقع پروپاگاندا باید عامه پسندترین چیز ممکن باشد. باید احساسات را برانگیزد نه منطق را. گوبلز در یادداشت های روزانه اش نوشت: اساس پروپاگاندا ساده بودن و استفاده دائمی از تکرار است. سادگی و تکرار واژه ها و نماد ها رمز پروپاگاندا است.
سخنرانی ها باید ساده، کوتاه، با کلمات تند و تیز، متعصبانه و همواره با اعتماد به نفس ایراد شوند. محتوایشان اغلب باید ما را در مقابل آنها قرار دهد. ما کسانی بودند که هیتلر نژادشان را خالص می دانست، ژرمن ها و آریایی ها. آنها، معمولا یهودیان بودند، اما ممکن بود کمونیست ها، بُلشویک ها، سوسیالیست ها، کولی ها، یا هر گروه دیگری باشند که او انتخاب می نماید.
هیتلر سر سوزنی مقید به اخلاقیات نبود و هدفش ایجاد نفرت و ترس در مردم بود بنابراین راحت دروغ می گفت. او نوشت که دروغ عظیم بهتر از دروغ کوچک توده ها را متقاعد می نماید چرا که توده ها خودشان اغلب در مسائل جزئی دروغ های کوچک می گویند، اما از گفتن دروغ در ابعاد عظیم شرمسار می شوند.
گردهمایی سالانه نازی ها در نورمبرگ 1936
پروپاگاندای نازی ها در گذر زمان بناگزیر تغییر کرد. در سال های اول حزب نازی حزبی کوچک و بی اهمیت بود. هیتلر در باره نارضایتی اش از این موضوع نوشت: اگر به ما حمله می شد یا حتی مسخره مان می کردند می توانستیم خیلی از خودمان راضی باشیم، اما ناامیدنماینده ترین واقعیت این است که هیچ کس کوچکترین توجهی به ما نکرد. این بی علاقگی مطلق به ما، ذهنم را در آن موقع خیلی عذاب داد. .
اما بعد از 1933، گردهمایی سالانه نازی ها در نورمبرگ ابعاد عظیمی یافت. نازی های یونیفرم پوش، ردیف به ردیف با مشعل های روشن در دست و پرچم های منقش به صلیب شکسته رژه می رفتند.
در پس زمینه جایی که هیتلر برای سخنرانی می ایستاد نماد های امپراتوری دیده می شد. نورپردازی، صدا ها و رنگ ها همه با کوچکترین جزئیات برنامه ریزی می شدند. زمان بندی ها در حد کسری از ثانیه بود.
این رژه ها از دوران روم باستان اقتباس شده بود که مردان با لباس های متحدالشکل پشت نماد عقاب و پرچم های منقش به نماد مجلس سنا و مردم روم (SPQR) رژه می رفتند. آن ها مظهر قدرت بودند و البته ترس.
هیتلر در نبرد من مطبوعات را موثرترین ابزار پروپاگاندا دانسته بود. از این رو نازی ها برای خود روزنامه خریدند یا راه انداختند. حمایت امپراتوری رسانه ای آلفرد هوگنبرگ هم که در آن موقع عظیمترین در آلمان بود، در به قدرت رسیدن نازی ها نقشی حیاتی داشت.
جوانان عظیمترین حامیان نازی ها بودند. نازی ها حتی پیش از به قدرت رسیدن، گروه هایی برای دختران و پسران ده تا هجده ساله تشکیل داده بودند. آن ها به شخص هیتلر سوگند وفاداری یاد می کردند و به آن ها گفته می شد زندگی شان متعلق به پیشواست.
از 1933 به بعد القای فکر در تمام مدرسه ها شروع شد. حتی بچه ها پیش دبستانی کتاب، بازی ها و اسباب بازی های نازی ها را داشتند. هدف این پروپاگاندا شکل دادن ذهن بچه ها بودند تا در آینده نازی های خوبی شوند.
پروپاگاندای نازی ها از ابتدا کیش شخصیت پیشوا را ترویج می کرد. بیانیه معاون هیتلر در گردهمایی نورمبرگ مثال آن است: حزب، هیتلر است. هیتلر، آلمان است همانطور که آلمان هیتلر است. به نوشته ایان کِرشاو، مورخ بریتانیایی، پروپاگاندای همواره و همه جا حاضر، مقاومت در برابر مخدر اسطوره پیشوا را سخت می کرد.
کاریزمای مهندسی شده به موفقیت بستگی دارد. پس از اینکه در 1942 ورق جنگ به ضرر آلمان برگشت، کیش شخصیت پیشوا هم تضعیف شد.
قدم محکم، سبک رژه سربازان آلمان نازی بود (1940)
پس از اینکه گوبلز در سال 1933 وزیر روشنگری عامه و پروپاگاندا شد، پروپاگاندای نازی ها تقریبا یکه تاز شد، صدای مخالفی نمانده بود. حتی گوش کردن به رادیو های خارجی مجازات مرگ داشت.
گوبلز کنترل تمام ابزار های ارتباطی را به دست گرفت، رادیو، فیلم، روزنامه، موسیقی، تئاتر و هنر های ظریف. او منابع عظیمی در اختیار داشت و در همه چیز فعالانه دخالت می کرد؛ از اینکه بازیگر خاصی برای نقشی در نظر گرفته گردد یا برخی جا های فیلم تغییر کند. کمی بعد از به قدرت رسیدن، کتاب هایی را که نامطلوب می دانست در ملاعام می سوزاند.
در مارس 1932 گوبلز در برلین به رسانه ها گفت: هدف دولت این نیست که مردم را به حال خود بگذارد، برنامه دولت این است که روی مردم کار گردد تا نفوذ ما را بپذیرند.
او بعد در یادداشت های روزانه اش نوشت: اکنون مطبوعات کاملا مال من است. او می توانست به آن ها دستور دهد چه بنویسند. حتی وقتی هم این کار را نمی کرد مطبوعات خود می دانستند که از آن ها چه انتظاری می رود.
هیچکس در آلمان از پروپاگاندای نازی ها نمی توانست خود را دور نگه دارد. نمادهایی، چون صلیب شکسته همه جا بودند. مردم وقتی دیگران را می دیدند می گفتند هایل هیتلر (درود بر هیتلر) و سلام نازی می دادند، با دراز کردن دست راست به جلو. خیلی از شهروندان غیرنظامی یونیفرم نازی می پوشیدند.
نازی ها برنامه های زیادی برای بچه ها و نوجوانان داشتند (1936)
حتی نحوه رژه سربازان با قدم محکم (goose step) پیغام واضحی داشت. در تمام سال نازی ها جشن هایی را برای مردم برگزار می کردند که در آن ها مراسم و آیین های خود را اجرا میکردند.
نازی ها رادیو های ارزانی ساخته بودند که فقط یک طول موج را دریافت می کرد، برای شنیدن سخنرانی های هیتلر. وصل کردن بلندگو به این رادیو ها در کافه ها و مکان های عمومی و نیز گوش کردن به سخنرانی های هیتلر اجباری بود.
با راهنمایی و نظارت هیتلر و گوبلز، نازی ها شیوه های موجود پروپاگاندا را در ابعادی بی سابقه بکار گرفتند، با استمرار و توجه دقیق به جزئیات. آن ها پروپاگاندا را با ارعاب و خشونت درآمیختند. پروپاگاندای نازی ها بی وقفه و مستمر بود و راهی برای فرار از آن نبود.
پروپاگاندای نازی های بسیار موثر بود، با پیغامد هایی بسیار هولناک.
منبع: فرادیدabanhome.com: گروه ساختمانی آبان: بازسازی ساختمان و تعمیرات جزئی و کلی و طراحی ویلا و فضای سبز و روف گاردن، طراحی الاچیق، فروش درب های ضد سرقت