چگونه فیلم من به انتها دادن به اوضاع فکر می کنم با سلامت روان روبرو می گردد؟

به گزارش اکسپرس بلاگ، تریلر روان شناختی سورئال چارلی کافمن، من به خاتمه دادن به اوضاع فکر می کنم که اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته لین رید است، گردبادی از افکار گیج کننده و دیوانگی محض است. کافمن کسی نیست که در مقام یک نویسنده زبردست از مواجهه با چالش های سخت عقب بکشد. به رغم روش های غیر معمول موجود در هر یک از فیلم های چارلی کافمن، توانایی ذاتی او در به تصویرکشیدن مفاهیم عجیب، چندین بار به اثبات رسیده است و او چیرگی خود را عملا نشان داده است.

چگونه فیلم من به انتها دادن به اوضاع فکر می کنم با سلامت روان روبرو می گردد؟

امروز کافمن تبدیل به یکی از رهبران صنعت سینما شده است و چندین فیلم به یاد ماندنی در طی نزدیک به چهار دهه فعالیت هنری خود، نوشته و کارگردانی نموده است. آخرین فیلم او، من به خاتمه دادن به اوضاع فکر می کنم مخاطبان و منتقدانی داشته است که هر دو هوش از سرشان پریده است که برای موضوع آنالیز سلامت روان در یک اثر، چیز خوبی است. اما این فیلم چگونه با این مسئله مهم روبرو می گردد؟

من به خاتمه دادن به اوضاع فکر می کنم داستان زوج جوانی است که با شروع برف و بوران، به خانه ی روستایی خود برای تعطیلات می فرایند. جیک لوسی را همراه خود می برد و والدین او قرار است برای اولین بار لوسی را ببینند. در راه رسیدن به مقصد و داخل ماشین، آن ها درباره رابطه تازه شان، شعر و شاعری و تنهایی نوع بشر حرف می زنند. لوسی نقش راوی فیلم را بر عهده دارد و ما به افکار درونی لوسی گوش می دهیم که عاقبت جیک به میان این افکار می دود و حرف او را قطع می نماید. این ها لحظات ابتدایی فیلم هستند که ما می فهمیم قرار است بار دیگر سفری عجیب و شگفت به درون فکر چارلی کافمن داشته باشیم، آن هم به یاری بازیگران درخشان فیلم که جسی پلمونز و جسی باکلی در میان آن ها قرار دارند.

شنمایندگی روح انسان

همان طور که گفته شده است، من به خاتمه دادن به اوضاع فکر می کنم در نهایت تفسیری از افسردگی و پشیمانی است. در حالی که عبارت من به خاتمه دادن به اوضاع فکر می کنم در درون خود مفهومی انتحاری را پنهان نموده است، همیشه از آشفتگی و پریشان حالی مکرر درون کار های کافمن استفاده شده است تا ترس دلبستگی به فردی دیگر را منتقل کند و عنوان فیلم نیز می تواند راجع به جدایی و یا خاتمهی بر منظره مورد نظر باشد.

این فیلم با چالشی درون فکر و روح انسان، شخصیت های متعدد و افکار مغایر بین خود و فکرمان روبه رو می گردد. این اثر زمانی را به تصویر می کشد که آدم قرص و محکم نیست که مخاطبان را در عین دلسوزی، گیج و سردرگم می نماید. این فیلم به شکلی بی نقص، نشان می دهد که داشتن اضطراب چه حسی دارد و تماشاگران خودش را با بینشی از کشمکش های بیماری های روح و روان و علائم افرادی که از این بیماری ها رنج می برند و ممکن است آن ها را حس نمایند، رها می نماید.

مونولوگ درونی دوست دختر جیک که راوی داستان است، هم ترسناک و هم کنجکاوی برانگیز است. او در نقش کسی انجام وظیفه می نماید که یادآور فاصله ای است که ما بین درونی ترین بخش خود و کسانی که برای ما بیش از همه اهمیت دارند و آن ها را گرامی می داریم، وجود دارد و جسم ما هیچ گاه نمی تواند این فاصله را پر کند و مابین این دو ارتباط برقرار کند. افکاری که تشویش و نگرانی را القا می نمایند، هنرمندانه در این فیلم به تصویر کشیده شده اند، در حالی که از سوی دیگر درباره بیماری های سلامت فکر و روان و تاثیر آن بر اعضای خانواده بحث می گردد و فیلم روی این مسئله دقت نظر دارد که چگونه این شرایط از نسلی به نسل دیگر منتقل می گردد.

پیغام های روان شناختی

وزن روانشناختی سنگینی بر روی شانه های فیلم است که با روایت داستان فیلم درون خودرو، با هوای برفی و در خانه روستایی دوردست و درون فکر شخصیت ها به تصویر کشیده می گردد. جاهای خالی بین خودی که می خواهیم به آن تبدیل شویم و خودی که نقش آن را بر روی دیگران منعکس می کنیم، در فضاهایی اقامت دارند که بدترین آسیب های روحی و ترس هایمان لانه نموده اند. به شیوه خود و درون فیلمی سورئال، برف و بوران شخصیت مهمی است و به عنوان یک استعاره برای کار هایی عمل می نماید که فکرتان شاید برای جداشدن شما انجام دهد، سفت شما را بچسبد که این برای تاریکی و سردی که شما را به هنگام رنج بردن از بیماری روانی و علائم آن، احاطه می نماید نیز وجود دارد.

در حال رانندگی، ما شاهد این هستیم که راوی ما و دوست پسرش که دارند نامزد می نمایند، نظرات و عقاید مخالفی راجع به جان کاساوتس و جنا رولندز، علم و فلسفه دارند که همه این ها به شیوه ای آشفته تصویر می گردد و تنها تعلیق بیشتری را به نگرانی و اضطرابی که از ابتدای فیلم گرفتارش هستیم، اضافه می نماید.

نماد دیگری از اختلالات سلامت روان در فیلم تصویری مکرر و مضحک از یک خوک است که بار ها در طی دقایق فیلم پدیدار می گردد. به هنگام نمایش فیلم، چنان دیده می گردد که خوک به وسیله خرمگس ها بلیعده می گردد و این چیزی است که شخصیت ها به طور مداوم بر آن تاکید دارند. تصویر پشت این نماد، بخش مرتبط با آسیب روحی است که به هنگام نوجوانی و جوانی سرایدار رخ داده است و در آینده، حالت روانی رو به زوال او را منعکس خواهد نمود.

به رغم سالم بودن و خوشحالی ظاهری، این فرد زندگی خود را چنان گذرانده است که غضه، اضطراب و بدبختی ویرانگر او را از درون خورده است. او همان خوکی است که زیر شکمش فاسد شده است و هیچکس دلش نمی خواهد آن را ببیند اما وقتی این پدیده خاتمه رخ می دهد، کسی نمی تواند آن را نادیده بگیرد. جایی که سرایدار در لحظات آخر احتمالا بر اثر خودکشی جان می سپارد، خوک کارتونی شبح وار به او یاری می نماید تا با این حقیقت روبرو گردد که زندگی او چقدر مصیبت بار بوده است، زندگی او مثل ریختن تاس بوده، اما بخت با او یار نبوده است و تاس بدی نصیب او شده، بدون اینکه رنج بردن او ذره ای مهم باشد.

منبع:Movieweb

منبع: دیجیکالا مگ
انتشار: 1 تیر 1401 بروزرسانی: 1 تیر 1401 گردآورنده: expresblog.ir شناسه مطلب: 22771

به "چگونه فیلم من به انتها دادن به اوضاع فکر می کنم با سلامت روان روبرو می گردد؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چگونه فیلم من به انتها دادن به اوضاع فکر می کنم با سلامت روان روبرو می گردد؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید